کد مطلب:369937 جمعه 20 اسفند 1395 آمار بازدید:566

16- وَ نِیَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُکُّ فِیهَا
 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

این قسمت از دعای شریف ((مكارم الاخلاق )) به خواست خداوند موضوع سخنرانی امروز است ، امام سجاد علیه السلام از پیشگاه باری تعالی درخواست می كند كه مرا از نیت صحیح و صوابی كه از شك و تردید منزه باشد بهره مند فرما.

محقق طوسی رضوان الله تعالی علیه در بعضی از رسایل خود راجع به نیت چنین گفته است :

النیه هی القصد الی الفعل و هی واسطه بین العلم والعمل . اذما لم یعلم الشی لم یمكن قصده و مالم یقصده لم یصدر عنه (333)

نیت عبارت از قصد انجام كاری است و واسطه بین علم و عمل است ، زیرا آدمی تا چیزی را نداند ممكن نیست كه آن را قصد نماید و تا آن عمل را قصد نكند از وی صادر نمی شود. برای آنكه افراد، در خلال عمل دچار دودلی و تردید نشوند و با تشویق خاطر مواجه نگردند لازمست كار مورد نظر را قبلا بررسی كنند و تمام جهاتش را از دیدگاه علمی بسنجد. وقتی بدرستی و صحت آن مطمئن گردیدند، نیت كنند و با تصمیم قاطع از پی انجامش بروند و این مطلب كه عمل باید متكی به علم باشد و انسان در كارها آگاهانه وارد شود در ردایات بسیاری از اولیای گرامی اسلام رسیده است و در اینجا به بعضی از آن روایات اشاره می شود.

عن النبی صلی الله علیه و آله قال : من عمل علی غیر علم كان ما یفسد اكثر مما یصلح (334)

رسول اكرم فرموده است : كسی كه كاری را بدون علم و آگاهی انجام می دهد فسادی كه از آن كار ناشی می گردد بیش از اصلاحی است كه از آن به دست می آید.

عن علی علیه السلام قال : یا كمیل ! ما من حركه الا و انت محتاج فیها الی معرفه (335 )

علی (ع) به كمیل بن زیاد فرمود: هیچ حركتی نیست مگر آنكه تو را در انجام آن به معرفت و آگاهی نیاز داری .

عن ابیعبد الله علیه السلام قال : العامل علی غیر بصیره كالسائر علی غیر الطریق و لا یزیده سرعه السیر من الطریق الا بعدا(336)

امام صادق (ع) فرموده : كسی كه كاری را بدون بصیرت و علم انجام می دهد همانند كسی است كه در بیراهه قدم بر می دارد و هر قدر بر سرعت سیر خویش بیفزاید به همان نسبت از صراط مستقیم و راه واقعی دور می شود.

خلاصه ، در آیین اسلام ، علم و معرفت ، آنقدر اهمیت دارد كه پیشوای گرامی اسلام ، رسول معظم ، فرموده است :

ان الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم و خیر الدنیا و الآخره مع العلم و شر الدنیا و الآخره مع الجهل (337)

خداوند به وسیله علم پرستش می شود، به وسیله علم مورد اطاعت قرار می گیرد، خیر دنیا و آخرت در علم است و شر دنیا و آخرت در جهل .

امام سجاد (ع) در این قسمت از دعای ((مكارم الاخلاق )) در پیشگاه الهی عرض می كند:

و نیه رشد لااشك فیها

بارالها! مرا از نیت رشد بهره مند فرما كه در آن دچار شك و تردید نشوم .

یعنی نیتی كه مسبوق به علم و بصیرت باشد، نیتی كه بر وفق حق و صواب باشد، نیتی كه از ضمیری آگاه و خاطری مطمئن سرچشمه گرفته باشد، و خلاصه ، نیت پاك و مقدسی كه مبری و منزه از هرگونه شك و تردید باشد. چنین نیتی می تواند عملی را بخوبی انجام دهد و آدمی را اسیر دودلی و تحیر ننماید. شك و تردید در جمیع شئون زندگی مایه ناراحتی و نگرانی است اما در امور دینی و ایمانی خطرش بمراتب بیشتر است و می تواند موجب هلاكت و تباهی انسان گردد و در این باره روایات بسیاری از اولیای گرامی اسلام رسیده است .

عن علی علیه السلام قال : علیك بلزوم الیقین و تجنب الشك فلیس للمرء شی ء اهلك لدینه من غلبه الشك علی یقینه (338)

امام (ع) فرموده است : بر تو باد به ملازمت یقین و دوری جستن از شك ، چه آنكه هیچ چیزی برای نابود ساختن دین آدمی بدتر از شك و تردید نیست .

افراد فاسد و گمراه كننده وقتی می خواهند كسی را از صراط مستقیم منحرف نمایند و او را به راه باطل سوق دهند، اول با وسوسه های خائنانه یقینش را متزلزل می كنند و گرفتار شك و تردیدش می نمایند، سپس بذر تجری را در ضمیرش می افشانند و او را به راهی كه خلاف حق و مصلحت است سوق می دهند. حضرت آدم (ع) یقین داشت كه خداوند او را نزدیك شدن به شجره منهیه منع فرموده است ، اما شیطان وقتی خواست او را اغفال كند و به كار ناروا وادارش نماید به وی گفت : درختی را كه تو از آن اجتناب می نمایی ((شجره خلد)) است و اگر از میوه آن بخوری همیشه در بهشت می مانی و برای آنكه آدم و حوا را نسبت به گفته خود مطمئن نماید قسم یاد كرد و گفت : من خیرخواه شما دو نفر هستم . با این وسوسه شیطانی یقین آدم (ع) متزلزل گردید و دچار شك و تردید شد، از میوه ممنوع استفاده نمود و در نتیجه ، از بهشت بیرون شدند. علی (ع) عمل دردناك آدم را در عبارتی كوتاه بیان فرموده :

فباع الیقین بشكه ، والعزیمه بوهنه ، واستبدل بالجذل وجلاء و بالاغترار ندما(339)

آدم (ع) یقین خود را با شك معامله كرد و تصمیم خویشتن را به سستی مبدل ساخت ، فرح و شادیش با ترس معاوضه شد و پشیمانی جایگزین غرورش گردید.

برای آنكه نیت رشد و مصون ماندن از شك ، هر چه بهتر و بیشتر برای شنوندگان محترم روشن گردد. در اینجا به طور نمونه ، بحث و گفتگوهایی كه بین منصور بن حازم و جمعی از مخالفین در مورد علی (ع) و لزوم پیروی از آن حضرت رد و بدل گردیده است ذكر می شود. منصور بن حازم از اصحاب امام صادق (ع) است . مشكل بزرگ در آن زمان برای اصحاب و دوستان آن حضرت مسئله امامت بود. شیعیان و دوستداران اهل بیت و گروه مخالفین در اصل ایمان به خدا و توحید و همچنین درباره رسالت رسول اكرم صلی الله علیه و آله متفق القول بودند و همه عقیده داشتند به اینكه قرآن شریف وحی حضرت رب العالمین است و به عنوان كتاب آسمانی اسلام نازل شده و مردم باید از آن تبعیت نمایند. همه می دانستند كه قرآن حاوی بعضی از مجملات است و برای اینكه آن مجملات تبیین شود و مسائلی كه به طور عادی به دست مردم نمی آید واضح گردد، خداوند تبیین آیات را به عهده نبی اكرم گذارد:

و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم (340)

ما قرآن كریم را بر تو نازل نمودیم تا برای مردم آن را كه بر آنها فرو فرستائه ایم بیان كنی .

منصور بن حازم این زمینه مورد قبول تمام مسلمین را پایگاه اساسی بحث خود قرار داد، با آنان سخنانی را رد و بدل نمود و موقعی كه شرفیاب محضر امام صادق (ع) گردید خلاصه مطالب خود را به عرض مقدس آن حضرت رساند.

قلت من عرف ان ربا ینبغی له ان یعرف لذلك الرب رضا و سخطا و انه لایعرف رضا و سخطه الا بوحی اورسول فمن لم یاته الوحی فقد ینبغی له ان یطلب الرسل ، فاذا لقیهم عرف انهم الحجه و ان لهم الطاعته المفترضه (341)

گفتم : كسی كه دانست او را خالق و مالكی است سزاوار است كه بداند برای آن مالك خشنودی و خشمی است و اینكه خشنودی و خشمش شناخته نمی شود جز از راه وحی یا به وسیله فرستاده او. كسی كه بر وی وحی مستقیما نازل نمی شود شایسته است كه از پی رسولان خدا برود و موقعی كه آنان را ملاقات می كند از راه شواهد و دلایل متوجه می شود كه اینان حجت الهی هستند و اطاعتشان بر مردم واجب است .

و قلت للناس : تعلمون ان رسول الله صلی الله علیه و آله كان هو الحجه من الله علی خلقه ؟ قالوا: بلی . قلت : فحین مضی رسول الله من كان الحجه علی خلقه ؟ فقالوا: القرآن . فنظرت فی القرآن فاذا هو یخاصم به المرجئه والقدری والزندیق الذی لایومن به حتی یغلب الرجال بخصومته فعرفت ان القرآن لایكون حجه الا بقیم فما قال فیه من شی ء كان حقا(342)

به آنان گفتم : می دانید كه رسول گرامی حجت خدا بر مردم بود؟ گفتند: بلی . گفتم : موقعی كه آن حضرت از دنیا رفت حجت الهی بر مردم كیست ؟ پاسخ دادند: قرآن شریف . من در قرآن نظر نمودم ، دیدم آن كتابی است كه فرقه گمراه مرجئه و گروه قدری و حتی افراد زندیق كه اصلا ایمان ندارند به آن استدلال می كنند تا در بحث خود بر خصم خویش غلبه نمایند و او را شكست دهند. با توجه به این نكته دانستم كه قرآن شریف بتنهایی حجت خدا نیست ، مگر آنكه در كنار قرآن قیمی باشد عالم و آگاه به تمام دقایق و رموز آن تا هر چه درباره آن آیات بگوید بر وفق حق و مطابق با واقع باشد.

فقلت لهم : من قیم القرآن ؟ فقالوا: ابن مسعود قد كان یعلم ، وعمره یعلم و حذیفه یعلم . قلت : كله ؟ قالوا: لا. فلم اجد احدا یقال انه یعرف ذلك كله الا علیا علیه السلام . واذا كان الشی ء بین القوم فقال هذا لاادری وقال هذا لاادری وقال هذا انا ادری فاشهد ان علیا (ع) كان قیم القرآن و كانت طاعته مفترضه و كان الحجه علی الناس بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و ان ما قال فی القرآن فهو حق . فقال : رحمك الله (343)

از آنان پرسیدم : قیم قرآن كیست ؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را می داند، عمر می داند، حذیفه می داند. گفتم : اینان تمام قرآن را می دانند؟ در پاسخ گفتند: نه . پس نمی یابم احدی را كه درباره اش گفته شود: تمام قرآن را می داند جز حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام . پس اگر چیزی مبتلا به مردم شود ابن مسعود بگوید نمی دانم ، عمر بگوید نمی دانم ، حذیفه بگوید نمی دانم ، و علی (ع) بگوید می دانم ، شهادت می دهم كه امیر المؤ منین علی (ع) قیم قرآن است و طاعتش بر مردم واجب ، و او بعد از رسول اكرم ، حجت خداوند بر مردم است و آنچه درباره قرآن بگوید حق است . امام صادق (ع) سخنان او را شنید و تاءیید فرمود و درباره اش دعا كرد و فرمود: خداوندت ترا مشمول رحمت و عنایت خودش قرار دهد.

از سخنان منصور بن حازم بر می آید كه او شخصی است عالم و آگاه و گفته هایش متكی به دلیل و برهان ، او از سخنان پیمبر

گرامی اسلام ، درباره علی (ع) آگاهی كامل داشت ، ولی به آن روایات استدلال نكرد، زیرا مخالفین هر جا ببینند كه حدیثی به ضرر آنان و به نفع شیعیان است آن را نفی می كنند و می گویند: رسول گرامی چنین سخنی را نفرموده است . از هم اكنون مدتی است در تجدید چاپ بعضی از كتب علمای عامه احادیثی را كه به نفع علی (ع ) است از آن كتب حذف می نماید كه نسل بعد، از آن اخبار بی خبر باشد. منصور بن حازم به همین جهت در مقام استدلال ، به روایات پیغمبر تكیه نكرد و كلام خود را متكی به احاطه دانش و سلطه علمی علی (ع) بر قرآن شریف قرار داد و این مطلبی نبود كه آنان بتوانند تكذیب كنند، لذا كلام منصور بن حازم بی جواب ماند و آنان با سكوت خود در واقع اعتراف كردند كه قیم لایق و شایسته كه جامع جمیع جهات و واقف به كلیه نكات قرآن باشد و بتواند نیازهای مسلسمین را در هر موقع و مقام پاسخ دهد و حوایج آنان را از نظر دینی برآورده سازد شخص علی بن ابیطالب (ع) است . منصور بن حازم با این بحث علمی و استدلالی خود اثبات نمود كه دارای نیت رشید است و آنقدر در عقیده خود قوی است و آنقدر نیتش مسبوق به علم و آگاهی است كه وقتی به علی (ع) اقتدا می كند و از گفتار و رفتار آن حضرت پیروی می نماید كمترین شك و تردیدی در خلال عملش پیدا نمی شود و اطمینان دارد راهی را كه می پیماید راه حق و حقیقت و بر وفق رضای حضرت باری تعالی است . زمانی كه مردم در امر خلافت با علی (ع) بیعت نمودند و زمام امور كشور را به آن حضرت سپردند، افرادی در گوشه و كنار وجود داشتند كه نمی خواستند علی (ع) در راس كشور قرار گیرد، زیرا آگاه بودند كه عمل آن جناب براساس عدل و دادگری خواهد بود و این كار بر وفق رضای حضرت باری تعالی است . زمانی كه مردم در امر خلافت با علی (ع) بیعت نمودند و زمام امور كشور را به آن حضرت سپردند، افرادی در گوشه و كنار وجود داشتند كه نمی خواستند علی (ع) در راس كشور قرار گیرد، زیرا آگاه بودند كه عمل آن جناب براساس عدل و دادگری خواهد بود و این كار بر وفق میل آنان نبود، چون می خواستند از شرایط محیط به نفع خود استفاده كنند و مقاماتی را به دست بگیرند و به منویات ناروای خود جامه عمل بپوشانند و علی (ع) فردی نبود كه به این كارها تن در دهد و اعمال ناروای آنان را بپذیرد. لذا بر ضد آن حضرت دسته بندی آغاز شد و در پس پرده توطیه های خائنانه شروع گردید و اولین اثر سوئی كه از آن خیانتها پدید آمد این بود كه جنگ بصره را برای علی (ع) ایجاد كردند و آن صحنه دردناك را به وجود آوردند و عده زیادی از مسلمانان اغفال شده را گردهم آوردند و بر اثر آن جنگ خونهای بسیاری ریخته شد و عده زیادی از مسلمانان به قتل رسیدند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله در ایام حیات خود از آینده تاریك علی (ع) و حوادثی كه با آن مواجه خواهد شد خبر داده بود، حتی از جنگ ناكثین یعنی آنانكه بیعت می كنند و مانند طلحه و زبیر تعهد می نمایند و سپس عهد را می شكنند و به مقابله با آن حضرت قیام می نمایند گفته بود. اما علی (ع) كه واقف به تعالیم قرآن شریف و مقررات اسلامی بود از اتمام حجت دست نكشید، گاهی به طور خصوصی با افراد اخلالگرا مذاكره كرد و تذكرات لازم را بیان نمود و گاه در مقابل جمعیت بسیار سخنرانی كرد و شنوندگان را از انحراف فكری آنان آگاه ساخت . متاسفانه تذكرات حكیمانه و بیانات عالمانه املام علی بن ابیطالب (ع) در وجود آنان موثر نیفتاد و آن گروه منحرف همچنان به روش باطل خود ادامه دادند و در نتیجه ، میدان جنگ مهیا شد و لشكریان علی (ع) در مقابل لشكریان عایشه و طلحه و زبیر ایستادند و علی (ع) برای آخرین بار به منظور اتمام حجت جوان لایقی را برگزید و به او فرمود: قرآن را به مقابل مردم ببر و از قول من بگو:

علی می گوید بیایید جنگ را كنار بگذاریم و حاكم بین ما و شما قرآن باشد. آن جوان رفت اما نه تنها اعتنا نكردند، بلكه دستهای او را قطع كردند و خود او را كشتند و دیگر از نظر شرعی ، مطلب برای علی تمام شد و لذا جنگ را با عزمی ثابت و اراده ای جدی آغاز نمود و بدون شك و تردید به آنان حمله كرد و قضایای سنگینی اتفاق افتاد و عده كثیری به خون غلتیدند. نیت علی (ع) در حمله به آنانی كه در صحنه جنگ جمل گرد آمده بودند نیتی بود رشید و مسبوق به علم و آگاهی ، نیتی بود بر وفق حق و حقیقت و خلاصه ، نیتی بود كه در آن كمترین شك و تردیدی وجود نداشت . از این رو علی (ع) در كمال قوت نفس و قدرت اراده به عمل خویش ادامه داد و به صحنه اخلالگری آن مردم خائن كه بر ضد اسلام پایه گذاری شده بود پایان بخشید و این نیت نمونه بارزی است از آنچه كه علی بن الحسین علیهما السلام در دعای ((مكارم الاخلاق )) از پیشگاه الهی درخواست نموده است :

و نیه رشد لااشك فیها

بارالها مرا از نیت حق و ثباتی برخوردار فرما كه ضمن عمل دچار شك و تردید نشوم . علی (ع) در زمینه جنگ با مسلمانان خائن و از میان بردن آنان در موارد متعددی از بصیرت و آگاهی خویش سخن گفته ، از آن جمله فرموده است :

الا و ان الشیطان قد جمع حزبه واستجلب خیله و رجله و ان معی لبصیرتی ، مالبست علی نفسی ولالبس علی (344)

آگاه باشید كه شیطان حزب خود را گردآورده و سوار و پیاده خویش رابه كار گرفته یعنی زمینه فساد مهم را بر ضد اسلام و مسلمین مهیا ساخته است ،اما من در اعمال خود آگاه و بصیرم ، نه خودم خویشتن را به اشتباه افكنده ام و نه دگری مرا به خطا و اشتباه انداخته است . و در جای دیگر فرموده است :

انی لعلی یقین من ربی و غیر شبهه فی دینی (345)

من در پروردگار خویش بر یقینم و در دینم شبهه و تردیدی ندارم .

اما دوستان علی (ع) پیش از آغاز جنگ جمل ، در حین جنگ و پس از پایان آن عقاید و نظریه های متفاوتی داشتند: بعضی از آنان كه افكارشان پاك و منزه از اغراض شخصی بود و سخنان رسول گرامی را درباره علی (ع) بخوبی در خاطر داشتند كمترین دودلی و تردیدی در آنان راه نیافت . اینان مكرر در مكرر با مختصر تفاوتی در عبارت ، از پیشوای بزرگ اسلام راجع به پیوستگی كتاب و عترت مطالبی را شنیده بودند، از آن جمله فرموده بود:

انی مخلف فیكم الثقلین : كتاب الله و عترتی اهلبیتی ، لن تضلوا ماتمسكتم بهما و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض (346)

من دو امانت سنگین را بین شما به جای می گذارم : یكی كتاب خداست و آن دیگر عترتم یعنی اهل بیتم ، تا وقتی كه به این دو متمسكید از گمراهی و ضلالت مصون و محفوظید و این دو از هم جدا نمی شوند تا در كنار حوض بر من وارد گردند.

این افراد با ایمان و پاكدل مطمئن بودند كه گفتار و رفتار علی (ع) بر وفق قرآن شریف است و به گفته رسول گرامی اسلام آن دو همواره با یكدیگرند و هرگز قرآن و عترت از هم جدا نمی شوند.

یكی از افرادی كه درباره علی (ع) از نیت رشد برخوردار بود، راه حق و صواب را شناخته و كمترین شك و تردیدی در دل نداشت عمار یاسر رضی الله عنه بود. او در مقدمات جنگ جمل با زبیر صحبت كرد و گفت :

و الله یا ابا عبدالله لولم یبق احد الا خالف علی بن ابیطالب علیه السلام لما خالفته و لا زالت یدی مه یده و ذلك لان علیا لم یزل مه الحق منذ بعث الله تعالی نبیه صلی الله علیه و آله فانی اشهد انه لاینغی لاحد ان یفضل علیه احدا(347)

قسم به خدا اگر احدی نماند مگر آنكه از در مخالفت با علی (ع) وارد شود من با او مخالفت نمی نمایم ، پیوسته دست من در دست علی خواهد بود و علت این روش كه اتخاذ نموده ام این است كه علی (ع) از زمان بعثت رسول اكرم همیشه و در همه جا با حق بود و از مسیر حق قدمی فراتر نمی گذارد و من شهادت می دهم كه سزاوار نیست احدی بر علی (ع) برتری و فضیلت داده شود.

جمعی از دوستداران امیر المؤ منین بر اثر كشته شدن بعضی از افراد نامی كه در اسلام سوابقی داشته و در ركاب رسول گرامی خدماتی انجام داده اند سخت حیرتزده و متزلزل گشتند، از دوستی علی (ع) دست نكشیدند اما فكر آرامی هم نداشتند، بعضی از آنان به حضور علی (ع) آمدند و نگرانی های درونی خود را با آن حضرت در میان گذاردند. یكی از آنان مردی است به نام حارث بن حوط لیثی .

قال یا امیر المؤ منین ! ما اری طلحه و الزبیر و عایشه احتجوا الا علی الحق (348)

عرض كرد: به نظر من طلحه و زبیر و عایشه احتجاجشان صحیح و بر حق بوده است .

یكی دیگر از این گروه كه شرفیاب محضر امام شد حارث همدانی است ؛ به حضرت عرض كرد:

لو كشفت ، فداك ابی وامی ، الرین عن قلوبنا و جعلتنا فی ذلك علی بصیره من امره (349)

پدر و مادرم به فدایت ، چه خوب بود اگر واقع را بر ما عیان می نمودی ، شك و تردید را از دلها می زدودی و از حقیقت امر بصیر و آگاهمان می ساختی .

علی (ع) به تمام پرسش كنندگان یك پاسخ می داد، با مختصر تفاوت در عبارت و آن پاسخ جامع و كامل این بود كه می فرمود:

ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال ، اعرف الحق تعرف اهله واعرف الباطل تعرف اهله (350)

حق و باطل بر معیار قدر و منزلت رجال شناخته نمی شود، باید حق را بشناسی تا اهل حق شناخته شوند و باطل را بشناسی تا اهل باطل را تمیز دهی و بشناسی .

یعنی طلحه و زبیر به عنوان اینكه در اسلام سوابقی دارند و قدر و منزلتی به دست آوردند میزان شناخت حق و باطل نیستند، بلكه ما موظفیم حق و باطل را بشناسیم ، سپس طلحه و زبیر را به شناخته های خود عرضه بداریم تا معلوم شود بر حق اند یا بر باطل .

بعضی از افراد بر اثر جنگ جمل و سپس جنگ نهروان و هزاران مسلمانی كه در آن دو جنگ كشته شدند آنقدر ناراحت و متالم گردیدند كه از دوستی علی (ع) دست كشیدند، به حضرتش بدبین شدند، عمل آن جناب را ناروا تلقی نمودند و از آن حضرت قطع علاقه كردند: یكی از آن افراد مردی است كه سعید بن مسیب می گوید: او با ابن عباس ملاقات كرد و درباره علی (ع) سخنانی گفت و سرانجام مراتب ناراحتی خود را ابراز نمود و منویات خویشتن را به زبان آورد.

عن سعید بن المسیب قال : سمعت رجلا یسال ابن عباس عن علی بن ابیطالب علیه السلام . فقال له ابن عباس : ان علی بن ابیطالب صلی القبلتین و بایع البیعتین ولم یعبد صنما ولا وثنا، ولد علی الفطره ولم یشرك بالله طرفه عین

مردی از ابن عباس درباره علی (ع) پرسش نمود. ابن عباس در پاسخ ، سوابق درخشان آن حضرت را در دین مقدس اسلام شرح داد. گفت : علی (ع) آن مردی است كه بر دو قبله نماز گذارده و دو بار با پیشوای اسلام بیعت نموده و در طول ایام زندگی خود نه بتی پرستیده و نه صنمی را عبادت كرده است ، او بر فطرت توحید متولد گردیده و به قدر یك چشم بر هم زدن به خدای یگانه شرك نیاورده است .

فقال الرجل : انی لم اسالك عن هذا و انما سالتك عن حمله سیفه علی عاتقه حتی اتی البصره فقتل آلافا ثم سار الی الشام حتی قتلهم ، ثم الی النهروان وهم مسلمون فقتلهم عن آخرهم . فقال له ابن عباس : اعلی اعلم عندك ام انا؟ فقال : لوكان علی اعلم عندی متك لما سالتك . قال : فغضب ابن عباس رضی الله حتی اشتد غضبه ثم قال : ثكلتك امك . علی علمنی كان علمه من رسول الله صلی الله علیه و آله و رسول الله صلی الله علیه و آله علمه الله من فوق عرشه فعلم النبی من الله و علم علی من النبی و علمی من علم علی (ع) و علم اصحاب محمد كلهم فی علم علی كالقطره الواحده فی سبعه ابحر(351)

مرد به ابن عباس گفت : من از تو این مطلب را نپرسیدم ، سؤ ال من از این امر بود كه علی بن ابیطالب شمشیرش را به دوش گرفت ، به بصره آمد و هزارها جمعیت را كشت ، سپس به صفین رفت و در آنجا نیز عده زیادی را كشت ، آنگاه به نهروان آمد، جمعیتی كه در نهروان گرد آمده بودند همه مسلمان بودند، با آنان نیز جنگید و همه را از میان برد. ابن عباس به آن مرد گفت : آیا نزد تو علی عالمتر است یا من ؟ مرد گفت : اگر علی (ع) نرد من عالمتر از شما می بود درباره او از شما سؤ ال نمی كردم . در این موقع ابن عباس سخت خشمگین شد، به غضب آمد و به او گفت : مادرت به عزایت بنشیند، معلومات و اطلاعات من از علی (ع) است و علم علی از پیمبر گرامی خداوند است و معلم پیمبر ذات اقدس الهی است ، پس علم نبی از خداوند است و علم علی از پیمبر و علم من از علی (ع) است و علم تمام اصحاب پیمبر اكرم نسبت به علم علی (ع) همانند یك قطره در مقابل هفت دریاست .

از آنچه مذكور افتاد این نتیجه به دست آمد كه تمنای امام سجاد علیه السلام از پیشگاه خداوند (و نیه رشد لا اشك فیها) تا چه حد برای تاءمین سعادت انسانها ارزنده و مهم است . اگر مردم در عصر علی (ع) از نیت رشد برخوردار می بودند، اگر مردم به اتكای سخنان قطعی رسول اكرم ، مانند عمار یاسر بی قید و شرط از علی (ع) پیروی می نمودند آن حوادث خونین و دردناك پیش نمی آمد. متاسفانه بر اثر فقد نیت رشد و ناهماهنگی اندیشه های مردم با حق و صواب ، درباره علی (ع) دچار شك و تردید شدند و با حضرتش مخالفت نمودند، در نتیجه ، حكومت اسلام به دست بنی امیه افتاد. در آن حكومت ظالمانه ، حضرت حسین بن علی علیهماالسلام و بستگان و اصحابش كشته شدند و اسلام و مسلمین با انواع مصائب و بلایا مواجه گردیدند.